هلا هلا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 روز سن داره

دختر نازم هلا

بدون عنوان

 ئئئددددددددددددددددددددددددددد ر   زی ث یقبثگ.وئنتابسسلامممعغاقف6خحناقبث4قفتخک.و.ئذزرطظمت اینها روو هلا نوشته برای تبریک عید نوروز عید همه مبارک
28 اسفند 1390

هفت سین

معنی سین های هفت سین اولین سین سنجد سنجد نماد سنجیده عمل کردن است . سنجد را براین باور بر سفره میگذارند که هرکس با خویشتن عهدکند که درآغاز سال هرکاری را سنجیده انجام دهد . سنجد نشانه گرایش به عقل است . احترام به تفکر و ترویج و خردمندی . اولین چیزی که خداوند آفرید عقل بود پس عقلانیت را ارج مینهیم و خردمندی را بزرگ . دومین سین سیب دومین سینی که برسفره مینهند سیب است که نماد سلامتی میباشد . سومین سین سبزه سبزه پس از سنجد و سیب بر سفره گذاشته میشود که نشانه خرّمی وشادابی وخوش اخلاقی است . سبزی با خود شادابی نیکویی و زندگی را بهمراه می آورد . من با خویشتن عهد میکنم که دراین سال شاد و خوش خلق وخوش اخلاق باشم . رنگ سبز ارتعاش افکار ...
28 اسفند 1390

بدون عنوان

سلام دخترم ماماني رفته بوديم برايت خريد يه هم بازي پيدا كرده بودي و اون ازت پرسيد اسمت چيه شما هم بعد از چند دقيقه فكر كردن گفتي (آدا ) يا همون هلا دوستت هم داد مي زد مي گفت آدا يعني چي و تو هم اصرار داشتي و مي كفتي آدا آدا آدا خيلي بهت خوش گذشت و با تمام وجود مي دويدي و داد مي زدي و خيلي شاد بودي و شب خوبي داشتيم
24 اسفند 1390

20/12/1390

          سلام بابایی ١هفته ست یاد گرفتی وقتی مامانی شعر توپولویم توپولویم رو برات می خونه تو با دستات مامانو همراهی میکنی و بعضی قسمتاشو خودت میگی و قصه شنگول و منگول و بابا همراهی میکنی . دخترم عزیزترینم خیلی بابمزه شدی خیلو خانم شدی بابایی با اینکه یه زره شیطون شدی ولی هنوز همون هلای دلسوزی ، تو کارها به منو مامانی خیلی کمک میکنی . دختر بابا خیلی دوستت دارم ...
21 اسفند 1390

داستان 1

دوره ي ارزاني! ديروز كمي دلتنگي برده بودم بازار تا بفروشم مي گفتند اين چيزها ديگر خريداري ندارد...!! همه چيز ارزان شده است...!! دل ربودن ارزان...دل شكستن ارزان... دروغ از همه ارزانتر...!! مي داني قيمت عشق چقدر كم شده است؟؟! و چه تخفيف بزرگي خورده قيمت هر انسان...!!! برگشتم در اتاق كوچكم روبه پنجره نشسته بودم و به اين فكر مي كردم كه با دلتنگي هايم چه كنم...؟ ناگهان صدايم كرد . . . هاني بود عروسكم را مي گويم ...
21 اسفند 1390

بووووووووووووووووووووووووووووووووووووس

سلام عزيز مامان جمعه ياد گرفته بودي داد مي زدي بوووووووووووووووووووس و به طرف من  يا بابا مي دويدي و مارا بوس مي كردي ابته با بابا پدر بيشتر بازي مي كردي و بعضي موقع ها بوس نمي دادي و فراررررررررررررررررررررر ماماني ديشب با دايي حميد و خاله الهام حسابي بازي كردي و پيش دايي خوابيده بودي و با هزار ترفند از آنجا آورديمت راستي بابايي سرماخورده و من هم دندان عقلم درد مي كنه و ديشب رفتيم دندان پزشكي و هنوز هيچي .... ماماني خيلي دوستت دارم از ته دل ميگم بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس
21 اسفند 1390

بدون عنوان

ماماني سلام امروز بعد از 1 ماه بايد برم دانشگاه اصلا حوصله ندارم و احساس بدي دارم بايد باز تنها بموني منو ببخش ...
17 اسفند 1390

من و دخترم ...

سلام گلم اميدوارم هميشه خوب باشي ماماني اينقدر بزرگ شدي كه با شنيدن هر كلمه فقط يك بار اون رو به زبون مي ياري عزيزم برايت حسابي خريد كرديم عكسهايت رو مي زارم اينجا برايت و اميدوارم كه صد سال عيدهاي خوب و خاطره انگيز داشته باشي .خيلي حرف دارم ولي متاسفانه وقت ندارم مرا ببخش
15 اسفند 1390

در جواب دخترم كه پرسيد چرا مرا به دنيا آوردي ؟

در جواب ِ دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی زیرا طلاق واژه ای ست تنها برای مرد و زن نه برای مادر و فرزند. زیرا تو هرگز نمی‌توانی بگویی: مادر ِ سابق ِ من حتی وقتی جنازه‌ام را تشییع می کنی. و هیج چیز، هیچ چیز در این دنیا نمی تواند میان ِ مادر و فرزند جدایی افکند نفرت یا مرگ حتی. و تو بیزاری از من زیرا تو را به دنیا آورد ه ام تنها به خاطر ِ ترسم از تنها ماندن و هرگز مرا نخواهی بخشید تا   زمانی که خود فرزندی به دنیا آوری ناتوان از تاب آوردن ِ خاکستر ِ سوزان ِ رویاهاو آرزوهای دور و درازت ...
15 اسفند 1390